کافه چپ دست

لبخند بزن......این بار به خاطر من...باشه..

هر چه که بوده و هست همه اش ذهن درگیر مرا ربوده است.

این سایه ها همه اش مرا میکشند و من هنوز پی خودم میگردم و کسی نمیفهمه کجام....

ميروم خسته و افسرده و زار

سوي منزلگه ويرانه خويش

بخدا ميبرم از شهر شما

دل شوريده و ديوانه خويش

 

ادامه مطلب رو ببینید.......

 

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 1 / 3 / 1390برچسب:,ساعت 15:15 توسط asa| |

 

هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه

 

شویم كسی كه به آن اعتماد داشته ایم 

 

عمری فریبمان داده است

 

 

ازت متنفر نشدم هنوز،ولی چاره ای نیست که

 

 

هیچ حسیم نداشته باشم بهت.


نوشته شده در سه شنبه 1 / 3 / 1390برچسب:,ساعت 13:59 توسط asa| |