کافه چپ دست

لبخند بزن......این بار به خاطر من...باشه..

 

وقتی آدرس یه وبمو میدم یعنی جای دیگه مزاحم نشو مزاحم

همیشگی......
 

از کجا آوردیش گوره باباش منتها حرفهایی که زدی برایت گران تموم  

میشود

نه؟؟؟

 

 

 

هه تا آن روز خیالی راحت برایت آروز دارم چون دیگه خیالی نیست

 

 

مرا.....

 

 

این بار را هم پس میگیری چرندیات را

 

 

یا باز تقصیر اعصاب ضعیفت است

 

 

ما که آب از سرمون گذشته

 

شما را زیر آب میکنیم.

و راستی

بعضیا رو میشه بجای سیستم آمارگیر وبگذار

تو وبلاگت کپیـــ پیست کنی...

بس که آمار ِ دقیق ِ تغییرات ِ ملت تو کفشونه!

پس نکن چون ماها آمار گیرایه واردتری هستیم

نوشته شده در یک شنبه 3 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 15:53 توسط asa| |

تو به من خندیدی و نمیدانستی

من به چه دلهره

از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را در دست تو دید

غضب الوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و

تو رفتی وهنوز سالهاست که در گوش من

ارام ارام

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد ازارم

ومن اندیشه کنان غرق این پندارم

که چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت
نوشته شده در یک شنبه 3 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 11:18 توسط ava| |

تفـــ به ذاتـتــــ

كه اصل حمار را در خود بنا نهاده

و با دزدي از اينــ كافه اينــ اصل را احيا ميكنيــ..

 

نوشته شده در یک شنبه 3 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 11:13 توسط asa| |