کافه چپ دست
لبخند بزن......این بار به خاطر من...باشه..
اگه مجنون بیابونگرد می شه اگه پروانه با شمعه همیشه شاید هر قصه ای اینجوری باشه نمی خوام مثل لیلی بی خبر شم نمی خوام شمع باشی و بسوزی بذار یه جور دیگه عاشقت شم ما تصویر همیم تو آینه انگار منو از خاطرت گاهی ببر تا یا می رسیم به هم یه روز یه جایی
نظرات شما عزیزان:
دلیلش عشق می تونه نباشه
دلش از دست لیلی خونه شاید
می ره تا از پریشونی رها شه
نه اینکه سوختن رو دوست داره
اونم با شعله ها می جنگه اما
می سوزه پیش عشقش کم نیاره
یه جوری غیر هرچی که شنیدیم
حقیقت های تلخ و ساده ای که
تو هیچ افسانه ی عشقی ندیدیم
نمی خوام مثل مجنون در به در شی
نمی خوام جادّه ها جامو بگیرن
به جای عشق من، عشق ِ سفر شی
تا من پروانه ی آتیش به پر شم
یه عمره هر دو خاکسترنشینیم
نخواه از این واست دیوونه تر شم
بیا یه جور دیگه عاشقم باش
تصور کن چقد دلگیره این عشق
اگه مثل همه دیروز و فرداش
نمی خوام اینهمه یکجور باشیم
نذار عادت شه با هم بودن ما
بذار از هم کمی هم دور باشیم
منم از یاد تو گاهی جدا شم
بذار تنها بشی با خاطراتت
بذار دلواپست حتی نباشم
به همدیگه دوباره دل می بازیم
یا گم می شیم تو غوغای زمونه
به یاد هم می سوزیم و می سازیم